راز زندگی:
در افسانه ها آمده روزی که خداوند جهان را آفرید فرشتگان مقرب را به بارگاه خود فراخواند و از آنها خواست تا برای پنهان کردن راز زندگی پیشنهاد بدهند. یکی از فرشتگان به پروردگار گفت:« خداوندا! آن را در زیر زمین مدفون کن!».
فرشته ی دیگری گفت:« آن را در زیر دریاها قرار بده!».
و سومی گفت:« راز زندگی را در کوهها قرار بده!».
ولی خداوند فرمود:« اگر من بخواهم به گفته های شما عمل کنم فقط تعداد کمی از بندگانم قادر خواهند بود آن را بیابند در حالی که من می خواهم راز زندگی در دسترس همه بندگانم باشد.
در این هنگام یکی از فرشتگان گفت:« فهمیدم کجا. ای خدای مهربان! راز زندگی را در قلب بندگانت قرار بده! زیرا هیچ کس به این فکر نمی افتد که برای پیدا کردن آن باید به قلب و درون خودش نگاه کند.
و خداوند این فکر را پسندید.
گربه در معبد:
در روزگاران دور در یک معبد قدیمی استاد بزرگی بود که اندیشه های نوینی را درس می داد. در معبد گربه ای بود که به هنگام درس دادن استاد سرو صدا می کرد و حواس شاگردان را پرت می کرد.
استاد از دست گربه عصبانی شد و دستور داد تا هر وقت کلاس تشکیل می شود گربه را زندانی کنند. چند سال بعد استاد در گذشت ولی گربه همچنان در طول جلسات استادان دیگر زندانی می شد. بعد از مدتی گربه هم مرد. مریدان استاد بزرگ گربه ی دیگری را گرفتند و به هنگام درس اساتید معبد آن را در قفس زندانی کردند.
قرنها گذشت و نسلهای بعدی درباره ی تاثیر زندانی کردن گربه ها بر تمرکز دانشجویان رساله ها نوشتند!
ولادت خاتم الانبیاء محمد مصطفی(ص) بر همگان مبارک باد.
لیست کل یادداشت های وبلاگ
جستجو در وبلاگ
عضویت در خبرنامه وبلاگ
آمار بازدیدکنندگان